Friday, July 22, 2011

جمعه بازار
 
بالاخره بعد از کلی غر زدن که من حال ندارم ،من می خواهم تو خونه استراحت کنم ،من حموم نرفتم و از اینگونه غر هایی که هیچ گونه تاثیری هم نداشت مجبور شدم با خانواده برم جمعه بازارهمه اعضای خانواده به غیر از برادرم برای بار اول بود که بهجمعه بازار می رفتیم اولش حس می کردم که یک جای بیخود با کلی چیزهای بنجوله و حسم این بود که هیچ چیزه جالب توجهی پیدا نخواهم کرد حالا از همه اینا که بگذریم تا وارد شدیم اولین چیزایی که دیدیم یه عالمه لباس هندی و پاکستانی ، بوی عنبر عودو از این چیزا بود که هیچگونه جذابیتی نداشت ولی کم کم که وارد شدیم حس کردم که داره ازش خوشم می آید یه عالمه دستبند ، گوشواره ، مانتوهای گل گلی خنک ،تل های رنگی رنگی .هی دست خواهرم می کشیدم از این جیجی وی جی فروشی به اون یکی که آخرش بیچاره در حالی که کلافه شده بود گفت تو که هیچیم نمی خری آره هیچی نمی خریدم ولی نگاه کردنشون یه حس خوب بهم می داد واسه خواهرم چند تا النگوی بافتنی آبی و سورمه ای خریدم .یه جا کلیدی، یه عروسک با موهای فرفری که داداشم و خواهرم می گفتن شکل خودته، یه مانتوی سبز آبی ،یه تل سبزآبی و کلی حس های غریب و خوب .
تازه یکی از بچه های خوابگاهمونو دیدم که اونم واسه خودش بساط پهن کرده بود و تابلو می فروخت خلالقیت تو بعضی چیزا اینقدر زیاد بود که آدم کفش می برید یه پسره کلی دستبند و گوشواره درست کرده بود که به جای گل و سنگ چیزهایی از این قبیل از مداد رنگی استفاده کرده بود کلی آینه های خوشگل ،اشیای قدیمی و یه روزه پر از جذابیت 

Sunday, July 10, 2011

ماهی قرمز ،سبز لجنی،عشق و ازدواج

ماهی های قرمز، توی یک استخر پر از لجن چه ترکیب رنگ قشنگی واقعا زیبا وآرامش بخشه ساعت ها هم این صحنه رو نگاه کنم خسته نمی شم ولی هر چه بیشتر نگاه می کنم بیشتر سر در نمی آرم که دارند چه کار می کنند بعضیشاشون اینقدر چاق شدند که رنگشون کمرنگ شده و بعضیاشون اینقدر کوچولواند که جلوی اون گنده هاش اصلا به چشم نمی آیند بدون هیچ دلیلی هی در حرکتند دنبال چی هستند اخه از صبح تا شب دنبال غذا هستند، آخه مگه چقدر غذا می خورند چرا با هم حرف نمی زنند حال و احوال نمی کنند درد و دل نمی کنند یکی از اون کوچولوهاش بدون هیچ حرکتی اون وسط ایستاده  اول فکر کردم که مرده ولی یک کم که دقت کردم دیدم هر از چند گاهی یک حرکت ریز انجام می ده ولی هیچ کی کاری بهش نداره حتی یک تلنگر بهش نمی زنند که مثلا از خواب بپره اخه مگه آزار دارند. یعنی ماهیها هم عاشق می شوند ازدواج می کنند اونا هم می روند خواستگاری ؟معیارشون واسه ازدواج چیه؟؟ لباس عروسشون چه شکلیه ؟کجا با هم قرار می ذارند؟ اسم بچه هاشونو چی می ذارند؟ اگر اونا هم به ما فکر کنند  الان پیش خودشون میگن چه دختر بیکاری 4 ساعته زل زده به ما اخه تو کار نداری زندگی نداری  به توچه که ما اسم بچه هامونو چی می ذاریم تو خیلی زرنگی اسم بچه خودتو انتخاب کن خوب حق دارند دیگه