عطش کتاب خواندن بد جور به جانم افتاده است .هر روز کتابخانه را چک می کنم ، این کتاب هم تمام شد و بدون معطلی می روم سراغ کتاب بعدی . سر چراغ قرمزها کتاب پیرمرد و دریا، در لحظه های ولو شدن در تخت کتاب بختیار علی و سرکار هم دایم دلم غنج می رود برای تختم و کتاب هایم. کاش الان خانه بودم و غرق در شعرهای فروغ می شدم با یک موسیقی ناب و یک لیوان دمنوش بابونه