گلدان و هوا و اکسیژن
تا از در خونه خارج شدم دیدم زمین جا به جا قطره های آب روش افتاده متوجه شدم که داره بارون می آید هوا واقعا عالی و رویایی بود حیف که تو این هوای خوب من مجبور بودم بروم شرکت واقعا دلم می خواست می توانستم بروم پارک بروم کوه ولی طبق معمول آرزو بر جوانان عیب نیست عزیزم برو سر کارت و اینقدر بهانه نگیر
تا وارد شرکت شدم چشمم خورد به تنها گلدون شرکتمون یهویی دلم به حال گلهای بیچاره سوخت احساس کردم شاید گلهای بیچاره هم دلشون هوای تازه بخواهد اونم این هوا به همکارم گفتم گلدون را بذارین توی بالکن تا یه کم اکسیژن تنفس کند اونم از آنجایی که فکر می کرد من خیلی آدم با تجربه ای هستم به حرفم گوش داد و گلدون را گذاشت در هوای آزاد هی دل غافل عصری که داشتم از کنار گلدون رد می شدم دیدم تمام برگهاش پژمرده شده همکارم گفت چرا اینطوری شده انگار زیاد هوا خورده منم اصلا خودم را از تک و تا نینداختم و گفتم خوب می شه اصلا مشکلی نیست ولی ته ذهنم می دانستم که حتما یک مشکلی هست با کلی نگرانی رفتم خانه از مامانم و بابام پرسیدم که کار اشتباهی کردم گفتند صد در صد، گلها باید هواشون یکنواخت باشه حالا اون وسط داداشمم هی جو می داد که دیگه تموم شد اون گلدون دیگه کلدونی نمی شه از شدت نگرانی دلم می خواست پاشم بیام شرکت ببینم حالشون چقدر بده از صبح تا برسم شرکت همش دعا می کردم که گلدون بیچاره حالش خوب شده باشه تا وارد شرکت شدم به اولین چیزی که نگاه کردم گلدون بود وای باورم نمی شد حالش خوب شده بوده برگاشم مثل کو ه استوار ایستاده بودند هی اینم به خیر گذشت
همین جوری آدم هی تجربه اش بالا می رود دیگه چه می شه کرد
1 comment:
تجربه بزرگترین استاد! هوا خوردن بیرون، بارون خوردن، پژمرده شدن، و باز دوباره شکفته شدن را آرزوست.
“Anyone who has never made a mistake has never tried anything new.”
― Albert Einstein
Post a Comment