تصمیم خودم را گرفتم امروز خیلی ذهنم درگیر بود و همش داشتم فکر می کردم چه کار کنم که حالم بهتر شود خوابیدم ولی باز هم خوب نشدم بابا لنگ دراز نگاه کردم حالم بهتر شد تازه فهمیدم که چه چیزهایی دارم بعضی وقتا یادم می رود که از روزی که عاشق شدم چقدر زندگیم رنگی شد اینکه یک نفر تلاش می کند که بگردد و حرف برای گفتن پیدا کند تا تورا خوشحال و راضی کند خیلی خیلی با ارزشه ولی من بعضی وقتا یادم می رود این تلاشها را ببینم یا شایدم می بینم ولی درست نمی بینم این در واقع یک نامه است برای اینکه بگویم واقعا ازت ممنونم به خاطر همه چیزهایی که تو این مدت به من دادی صبح تا شبم را کوتاه کردی شبا با خیاله حرف زدنه با تو می خوابم و صبحها با ارامش حرف های توتا شب ادامه میدهم از اینکه تلاش کردی خوشحالم کنی از اینکه تلاش کردی جواب تلفن هامو مرتب بدی با اینکه برات خیلی سخت بود از اینکه تلاش کردی پا به پای من حرف بزنی با اینکه می دونم هیچ کی تو این کار به پای من نمی رسه:) هیچوقت تا حالا واسه کسی نامه ننوشته بودم ولی هوس کردم منم برای جرویس پندلتونه خودم نامه بنویسم البته این اولین نامه است قول میدهم بعدیهاش بهتر باشه
No comments:
Post a Comment