Monday, October 1, 2012

بهش میگم حالم خیلی بده می گه چت شده گفتم خیلی بی حوصله ام  دپرسم گفت این که طبیعیه ولی اینا رو نشد بهش بگم. نشد بهش بگم چقدر دلم می خواست اینجا بودی و می نشستیم با هم 24 ساعته حرف می زدیم از هر دری می رفتیم روی پل گیشا با هم فیلم می خریدیم با هم فیلم می دیدم به همراه تخمه اخه تو تخمه خیلی دوست  داشتی می رفتیم خرید از اون خریدها که اخرش ته حساب من و تو هیچی نمی موند از بس که هی دلت می خواست من همه چی بخرم دلت می خواست من خیلی خوشتیپ باشم بعدش با هم می رفتیم که یه چیز خوشمزه بخوریم هیچوقت ذرت دوست نداشتی تنها نکته منفی دوستمیون همین بود تو عاشق بستنی بودی اونم از نوعه زعفرانیش عاشق فالوده ام بودی هیچوقت یادم نمیره که به خاطر تو یک روز روزه مون را با فالوده افطار کردیم

1 comment:

Anonymous said...

عاشقتم:*