در که باز شد گلهای رز قرمز و نسترن زرد پیدا شدند و چه دلتنگ باغچه مان شدم رزهای صورتی و قرمز اتشین و یک رز هفت رنگ که از فرط زیبایی بیینده را مجذوب خود می نمود ایا نسترن های ما هم به این زیبایی اند درخت البالویمان چند تا شکوفه داده است کاش الان در باغچه مان بودم گلهای کوکب باز هم از دل خاک بیرون امده اند ای کاش اینجا یک باغچه داشتیم پر از اطلسی و بنفشه و لاله و چه حیف که نمی توانیم در باغچه خانه مان لاله بنفش بکاریم
Tuesday, April 16, 2013
Sunday, April 14, 2013
اولین باری که دلم از این کفشها خواست توی فیلم ذهن زیبا بود یک کفش با لژ چوبی و یک بند که که شبیه نخ کتان که روی ساق
پا بسته میشه با یک دامن کلوش سفید هی خودم را در ان تصورمی کردم و کلی لذت می بردم خیلی بعدتر هی کفشهای مشابه دیدم که تنها وجه مشترکشان پاشنه چوبی بود باورم نمیشه که حالادارمشون بعد از چند سال کلا این عادته منه که برای خودم ارزوهای کوچک می سازم و برای رسیدن به ان هیچ تلاشی نمی کنم و در حد عبور از کنارشان و تصور داشتنشان بسنده می کنم حس داشتن گلدان شمعدانی با گلهای قرمز ، حس داشتن کفش با پاشنه چوبی ، حس داشتن یک دفتر خاطرات و کلی حس دوست داشتنی کوچک و ارزوی رسیدن به انها یک روزی یک جایی
Subscribe to:
Posts (Atom)