صدای اذان می آید حین تایپ کردن هی نگاهم می افتد به دستبند جدیدم یک دستبند طلایی با منگوله های ابیه فیروزه ای تکونش می دم جرینگ جرینگ می کنه تازه پابندش بود ولی از ترس مامانم جرات نکردم بخرم یه عالمه کار نکرده دارم گزارش روزانه ام رو از دوشنبه ننوشتم و فقط 4 ساعت دیگر وقت دارم که 3 روز گزارش بنویسم باز گیر دادم به یک اهنگ اینقدر گوشش می دهم که بعد از یک مدت حالم ازش به هم می خوره دل به کار نمی دهم یه مقاله باز کردم که به نظر خیلی خوبه ولی همش می ترسم تا اخرش برم و ببینم که اون اطلاعاتی که من می خواهم توش نباشد یک جلد اسمارتیز از این استوانه ای ها روی میزمه کاش توش اسمارتیز بود اونم اسمارتیزه سبز .شرکتم که مثله بیابان برهوت می ماند یک نفر از صبح تا شب حال آدم رو نمی پرسه من با نرگس حرف می زنم نرگس با من در حین حرف زدن نگاهم هی به دستبنده آبیه فیروزه ایشه وقتی هم از در می آید توبه کفشای سفیده نوشه با دوتا دستبند نو امروزمان را از دیروزمان متفاوت کردیم
1 comment:
چه جالب، فقط فکر میکردم منم که یه آهنگ رو اینقدر گوش میکنم تا حالم ازش بد شه. معروف بودم که رو ام-پی-تیریم یه ترک بیشتر نبود!! اون موقعهها فکر میکردم یه جور بیماریه :دی الان دارم نوستالژی ابی-گوگوش گوش میکنم، یه هفتهای میشه :دی
Post a Comment