احساس خستگی شدید تمام تنم را گرفته احساس بدن درد ، سرما تا مغز استخوانم نفوذ کرده کاش الان در یک رختخواب گرم و نرم بودم به پهلو می شدم و لحاف را می کشیدم روی سرم تا گرما را با تمام وجود حس کنم بعد با کلی زحمت پا می شدم و یک نیمروی خوشمزه خودم را مهمان می کردم بعدش می نشستم کتاب می خواندم البته دراز می کشیدم جلوی افتاب نور افتاب روی بدن سردم می خورد و به من احساس مطبوع گرما می داد کاش الان معده ام درد نمی کرد و می تونستم به خوراکی های خوشمزه فکر کنم شاید خوردن یک دنت می توانست بهم انگیزه ادامه دادن یک روز کسل کننده دیگر را بده کاش نمی ترسیدم از اینکه حالا هر چقدر بخوابم دیگر نگران نباشم که شب خوابم نمی بره می نشستم با خیال راحت فیلم می دیدم بدون توجه به اینکه حالا چند تا لغت جدید یاد گرفتم کاش می شد بایک دوست نهار رفت به یک جای دور بعدشم رفت سینما و پارک ملت و برگهای پاییزی و یک عالمه عکس جدید که دوباره با دیدنشون یادم بیاد که من هنوز هم خیلی زیبا هستم فقط یادم رفته چند روزه از شرکت که خارج می شم همش حس می کنم اومدی دنبالم تا بریم یک گردش یک روزه با یک لبخند تو ماشین منتظرمی، منم با کلی انگیزه موهامو صاف کردم شاید بهم بگی چقدر خوب شدی
No comments:
Post a Comment