Saturday, October 26, 2013

روز شنبه است و شرکت شکله خانه ارواح و منم پرده ها را کشیده ام که با خانم هویشام همزاد پنداری کنم .خیلی سرد است ژاکتم را پوشیدم از سرما و اویزون سیامک شدم که بیا این فن را ببر در فازه تولیده گرما سیامک هم که مهربان راهش انداخت .واقعا در این شرکت شنبه ها حسه کار کردن نیست چه در گرما چه در سرما معلوم نیست که شرکتی که شنبه هایش اینگونه است چگونه ره به جایی خواهد برد  نمی دانم شایدم ببرد. اخر هفته ام که با پایتون و بیگ بنگ گذشت چه ترکیبه قشنگی برای تعطیلات ولی گذشت دیگر 
تا کی این کسالت می خواهد ادامه پیدا کند فکر می کردم با یک شنبه داغ شاید همه چیز بهتر شود ولی شنبه هم سردتر از همیشه 
 آغاز شد قرار است باران بیاید ولی هنوز نیامده و ما منتظریم که باران بیاید تا غبار را از چهره این شهر غم بار بشوید
گلدانهایم را گذاشتم روی سکوی بین پله ها انجا خوب افتاب می گیرد به کاکتوسم آب نمی دهم چون کاکتوس که هر دقیقه آب نمی    خواهد ریشه اش می گندد
باید کار کنم بایداینتراپت را راه بیاندازم ولی سردم است 


No comments: