Wednesday, December 22, 2010

قل قل آب
امروز صبح از خونه تازه اومده بودم بیرون یهویی یه صدای اشنا شنیدم یه صدای خاطره انگیز ، صدای قل قل آب وای
یهویی یه حس خوبی پیدا کردم جوی جلوی خونمون پر آب شده بود و آب با یه صدای قل قل قشنگی از توش رد
می شد برحسب اتفاق یه پرنده خوش صداییم هم اونجا بودو هی می خوند واقعا این چه حس غریبی بود یهویی
حس کردم یه جای دیگه ام یاد بچه گیام افتادم چرا هر حس خوبی من و یاد بچه گیام می اندازه خودمم نفهمیدم
یاد اون موقعا که با داداشم و بابام می رفتیم  در دامان طبیعت وحالشو می بردیم 
فکر کنم پرنده بیچاره ام مثل من یه فضای دیگه ای را واسه خودش شبیه سازی کرده بود که اینقدر قشنگ می
خوند
کاش می شد تا ظهر اونجا وایسم و به اون صداها گوش بدم حیف که باید می رفتم سر کار و داشت دیرم
می شد چند قدم رفتم جلوتر تا به لبه خیابون رسیدم یهویی شروع کردم به سرفه کردن یهو گوشم پر شد از
صدای ماشینا و متوجه شدم که وارد دنیای واقعی شدم حس کردم اون صدا ها رو تو خواب شنیدم

No comments: