اینکه دوستانی داشته باشی که نگرانت باشند از تغییر لحن صدایت، از اینکه حرف نمی زنی و سکوت کرده ای ، ازاینکه بلند بلند نمی خندی بفهمند که تو غمی داری چشمان پر از اشکت را نتوانند نظاره کنند چون تو را مظهر قدرت می دانند چون تو را زنی تنها در استانه فصل سرد نمی بییند به تو ایمان دارند می دانند که تو چون کوه ایستاده ای و با تمام وجود می دانند که تو از کویر دهشت خواهی گذشت اما نمی دانند که وجودشان نعمتی است برای من و به من القا می کنند که من می توانم اینکه باورم دارند ره توشه ای است برای زندگیم و بودنم و تو پله های ترقی را یکی پس از دیگری طی می کنی باید بروی تا انتها و انتها برای من همین جاست
No comments:
Post a Comment