Thursday, April 3, 2014

سیزده مان هم بدر شد اما خیلی خوب بدر نشد دقیقا در لحظه ای که فکر می کردم نحسی سیزده رابدر کردیم نحسی اش دامانمان را گرفت بد جور هم گرفت تصویرش از جلوی چشمم دور نمی شود هر بار که چشمانم را می بندم یک صدای وحشتناک با یک تصویر وحشتناک تر در خاطرم می اید دست از سرم بر نمی دارد می تر سم چشمانم را ببندم هزاران اگر، در ذهنم است. اگر اینطور می شد اگر انطور می شد اگر دیرتر می رفتیم شاید این اتفاق نمی افتاد اگر زودتر می رفتیم هم همینطور اگر ، اگر و اگر به هرحال تمام شد. ولی ترس و تشویش و دلهره هنوز هم در وجودم باقی مانده است. تا فردا ،شایدم تا پس فردا همه چیز فراموش می شود ولی این نحسی سیزده در خاطرمان ثبت می شود و باورمان خواهد شد که سیزده  ،روز نحسی است 

No comments: